Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (2723 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Diese Hose sieht kein bisschen anders aus als die anderen. U به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Beinkleid {n} U شلوار
Hose {f} U شلوار
in die Hosen steigen U شلوار پوشیدن
Anzug {m} U جامه [کت و شلوار]
Hosentasche {f} U جیب شلوار
Bund {m} U بند شلوار
Anzug {m} U کت و شلوار [مردانه]
Badehose {f} U شلوار شنا
Flanellhose {f} U شلوار فلانل
anders als U متفاوت از [نامشابه با ]
Lederhose {f} U شلوار چرمی [پوشاک و مد]
ungemein <adj.> U متفاوت و نه مثل همیشه
bemerkenswert <adj.> U متفاوت و نه مثل همیشه
das Hemd in die Hose stecken U پیراهن را توی شلوار کردن
Abart {f} U نوع متفاوت و غیر عادی
das Hemd in die Hose stopfen U پیراهن را توی شلوار کردن [اصطلاح روزمره]
zu neuen Ufern aufbrechen <idiom> U چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
Zwischen 1 und 2 liegen Welten. <idiom> U ۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] .
Was sagen die anderen? U دیگران چه می گویند؟
Verletzung {f} U تجاوز به حقوق دیگران
Verstoß {m} U تجاوز به حقوق دیگران
die Fäden in der Hand haben <idiom> U دیگران را آلت قراردادن
verletzen U تجاوز کردن [به حق دیگران]
zu Lasten der Gesellschaft leben U بار دیگران شدن
schmarotzen U بار دیگران شدن
Übertretung {f} U تجاوز به حقوق دیگران
Missachtung {f} U تجاوز به حقوق دیگران
Bruch {m} U تجاوز به حقوق دیگران
Absonderung {f} U جدا نگهداری [بیمار از دیگران]
schadenfroh sein U از بدبختی دیگران لذت بردن
sich am Unglück anderer laben U از بدبختی دیگران لذت بردن
Proportion {f} U اندازه چیزی در برابر با دیگران
Ausmaß {n} U اندازه چیزی در برابر با دیگران
Verhältnis {n} U اندازه چیزی در برابر با دیگران
Anteil {m} U اندازه چیزی در برابر با دیگران
nicht in die Reihe gehören <idiom> U نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
Quote {f} U اندازه چیزی در برابر با دیگران
ganz allein <adj.> U بدون کمک دیگران [با اختیار خود]
ohne Unterstützung <adj.> U بدون کمک دیگران [با اختیار خود]
ohne Hilfe <adj.> U بدون کمک دیگران [با اختیار خود]
Aufführung {f} اجرا [نمایش یا کنسرت درمقابل دیگران]
eigenständig <adj.> U بدون کمک دیگران [با اختیار خود]
Seid leise, damit ihr die anderen nicht aufweckt. U ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
beiseite <adv.> U بکنار [بیک طرف] [جداگانه] [جدا از دیگران ]
zur Seite <adv.> U بکنار [بیک طرف] [جداگانه] [جدا از دیگران ]
Sein Glück besteht darin, anderen zu helfen. U خوشبختی او در این است که به دیگران کمک کند.
Sie hat mehr Schuld als die anderen. U او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
abtischen U پول [زیادی] بدون ملاحظه به دیگران در آوردن [در سوییس]
Ich wollte Zelten gehen, aber die anderen waren gleich dagegen. U من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Jemanden in die Reihe bringen U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
sich auskennen U آشنا باشد
Gesundheit! U عافیت باشد!
Vorsicht, Stufe! U حواست به پله باشد!
ganz im Vertrauen gesagt U میان خودمان باشد
jetzt einmal ganz unter uns U میان خودمان باشد
sich um etwas reißen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
sich um etwas [Akkusativ] raufen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
bei Bedarf U اگر [وقتی که] نیاز باشد
Ich würde deine Chancen als gering einschätzen. U من تخمین می زنم شانس تو کم باشد.
Sie muss mindestens 40 sein. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Da kann etwas nicht stimmen. U باید اشتباهی شده باشد.
möglichst klein U اینقدر کم که امکان پذیر باشد
so klein wie möglich U اینقدر کم که امکان پذیر باشد
Da kann etwas nicht stimmen. U باید اشتباهی روی داده باشد.
Da fragst du noch? U این باید واضح باشد برای تو
Haben Sie etwas nach hinten hinaus? U چیزی دارید که در پشت [هتل] باشد؟
Ansicht von einem Ende aus U نمایی که انتهای شی به طرف مشاهده گر باشد
Es muss bis zehn Uhr fertig sein. U این باید تا ساعت ۱۰ آماده باشد.
der letzte Schrei U تازه ترین چیز [چیزی که مد باشد]
unter Umständen <adv.> U اگر لازم باشد [در این وضعیت]
allenfalls <adv.> U اگر لازم باشد [در این وضعیت]
ausgerechnet heute U از همه روزها امروز [باید باشد]
Außer ihr brauchte das niemand zu wissen. U به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
Scwarzes Schaf {n} U کسی که مایه ننگ وخجالت خانوادهای باشد
grober Unfug U جرمی که مضر به حال جامعه باشد [قانون]
sich lohnen U ارزشش را داشته باشد [کاری را انجام دهند]
sich bewährt haben U برای مدت زیاد دوام آورده باشد
in der Lage sein, etwas zu tun U موقعیتش [امکانش ] باشد که کاری را انجام بدهند
Abwärme {f} U ارتعاش گرما [که فراورده زاید از روندی باشد]
Hast du eine Ahnung, wo er sein könnte? U تو نظری داری او [مرد] کجا می توانست باشد؟
sofern nichts anderes festgelegt ist U مگر به ترتیب دیگری تعیین شده باشد
nicht zum Ansehen [Anschauen] [Film, TV] <adj.> U ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
dein Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با تو باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
sich wie etwas [Nominativ] anfühlen U احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
Ihr Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
Amputierte [r] {f} {m} U آدمی که دست یا پا و یا عضو دیگرش قطع شده باشد
Muss das [ausgerechnet] heute sein? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
abhängig <adj.> U مفعولی یا اضافه ا [سمی که نه فاعل باشد نه منادی] [زبانشناسی]
vorbehaltlich anderweitiger Regelung U مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد
Fachidiot {m} U شخصی که فقط در رشته خود تخصص داشته باشد.
Ich glaube, daran besteht kein Zweifel. U من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
ladungsfähige Anschrift [Adresse] U آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
Er hatte Pech, er war zur falschen Zeit am falschen Ort. U او [مرد] بدشانس بود که در زمان نامناصب در مکان نادرست باشد.
Die Preise verstehen sich inklusive Mehrwertsteuer und Bedienung. U منظور از قیمتها شامل مالیات بر ارزش افزوده و سرویس می باشد.
Wir brauchen eine Umweltbehörde mit großer Schlagkraft. U ما به اداره محیط زیست که واقعا اثربخش باشد نیاز داریم.
Der Schaden kann nicht aus Versehen verursacht worden sein. U آسیب نمی تواند به طور تصادفی پیش آمده باشد.
Eins [Zwei] im Sinn. U یک [دو] بر دست. [ریاضی] [در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
es angebracht erscheinen lassen [Sache] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
Haben Sie ein rollstuhl-gängiges Zimmer? U شما یک اتاق که قابل دسترس صندلی چرخ دار باشد دارید؟
Das Abkommen ist von großer Tragweite für die französische Politik. U این توافقنامه دارای پیامدهای مهمی برای سیاست فرانسه می باشد.
Eins [Zwei] im Sinn. U یک [دو] در ذهن داریم. [ریاضی] [در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
Abkürzung {f} U واژه ایکه از حرف اول واژهای دیگری ترکیب شده باشد
renovieren U تعمیر کردن [دستگاهی تازه که در کارخانه ساخته شده ولی ناقص باشد]
Amigo-Geschäft {n} U معمله ای غیر قانونی که دو طرف سود می برند و اداره دولتی درگیر باشد
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Das Opfer hatte nichts getan, was die Täter noch angestachelt hätte. U شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
Diese Methode hat sich als effektiv erwiesen, könnte aber dennoch verbessert werden. U این روش ثابت شده که موثر باشد، در عین حال می توان به آن بهبودی داده شود.
Klüngelgeschäft {n} U معمله ای غیر قانونی که دو طرف سود می برند و اداره دولتی درگیر باشد [تحقیر امیز]
Die Antwort auf den Terrorismus muss bessere Geheimdienstinformation und bessere internationale Zusammenarbeit sein. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Ich halte es nicht für klug, eine politische Meinung öffentlich auszusprechen. U من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
Eines Tages möchte ich ein Pferd haben, das ganz mir gehört. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
Diatonik {f} U گامی که از پرده و نیم پرده های دیاتونیک تشکیل شده باشد
alle Mögliche tun U تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
überflüssigerweise über etwas diskutieren [das sich nicht mehr ändern lässt] U بطور زاید در باره چیزی بحث کردن [چیزی که تغییر ناپذیر باشد]
Homograf {n} U واژه ای که املای آن با واژه دیگر یکسان ولی معنی و تلفظ آن مختلف باشد
Homograph {n} U واژه ای که املای آن با واژه دیگر یکسان ولی معنی و تلفظ آن مختلف باشد
Dienstbezirk {m} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Polizeirevier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Revier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Sie hat zugesagt, mich am Freitag zu vertreten, aber ich würde den Bogen überspannen, wenn ich sie bitte, das auch am Samstag zu tun. U او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
sollen U منظور داشتن [منظور از این باشد که]
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
1Man wird nicht dadurch besser,dass man andere schlecht macht
1برای شاد کردن دیگران باید بعضی وقتها هم باخت
1besser werden
1در شادی دیگران سهیم شدن
1ernährten
2Funktionenschar
1Läuft bei dir
1اگر کار کردن من و کار نکردن من تفاوتی نداشته باشد
1aufverschidenen
0آدم باید کارش را دوست داشته باشد تا احساس خستگی نکند
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com